روز آخر رفتی ......... توی اون شولوغی فقط صدای قدمهات بود که توی گوشم زجه می زد!!! اون روز بارون نبارید اتفاقا هوا آفتابی بود. گریه نکردی گریه کردم همه خندیدن ما نخندیدیم همه موندن ما رفتیم کسی چیزی نپرسید ما هم جوابی ندادیم و این قصه با غصه تمام شد ............. ...............